-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آتش عیارهای آب عیارم ببرد سیم بناگوش او سکهٔ کارم ببرد
2 زلف چلیپا خمش در بن دیرم نشاند لعل مسیحا دمش بر سر دارم ببرد
3 ناله کنان میدوم سنگ به بر در، چو آب کاب من و سنگ من غمزهٔ یارم ببرد
4 جوجوم از عشق آنک خالش مشکین جو است دل جو مشکینش دید خر شد و بارم ببرد
5 رفت قراری بدانک دل به دو زلفش دهم دل به قراری که رفت رفت و قرارم ببرد
6 دید دلم وقف عشق خانهٔ بام آسمان خانه فروشی بزد دل ز کنارم ببرد
7 عشق برون آورد مهره ز دندان مار آمد و دندان کنان در دم مارم ببرد
8 گفت که خاقانیا آب رخت چون نماند آب رخم هم به آب گریهٔ زارم ببرد