آخر نگاهی باز کن وقتی که از سعدی شیرازی غزل 542

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری

1 آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری یا کبر منعت می‌کند کز دوستان یاد آوری

2 هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری

3 صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری

4 ز ابروی زنگارین کمان گر پرده برداری عیان تا قوس باشد در جهان دیگر نبیند مشتری

5 بالای سرو بوستان رویی ندارد دلستان خورشید با رویی چنان مویی ندارد عنبری

6 تا نقش می‌بندد فلک کس را نبوده‌ست این نمک ماهی ندانم یا ملک فرزند آدم یا پری

7 تا دل به مهرت داده‌ام در بحر فکر افتاده‌ام چون در نماز استاده‌ام گویی به محرابم دری

8 دیگر نمی‌دانم طریق از دست رفتم چون غریق آنک دهانت چون عقیق از بس که خونم می‌خوری

9 گر رفته باشم زین جهان بازآیدم رفته روان گر همچنین دامن کشان بالای خاکم بگذری

10 از نعلش آتش می‌جهد نعلم در آتش می‌نهد گر دیگری جان می‌دهد سعدی تو جان می‌پروری

11 هر کس که دعوی می‌کند کاو با تو انسی می‌کند در عهد موسی می‌کند آواز گاو سامری

عکس نوشته
کامنت
comment