1 نظری فگن به حالم که ز دست رفت کارم به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
2 تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو چو تو غالبی بهر کس به تو خویش میسپارم
1 در دیده به جای خواب آب است مرا زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
2 گویند بخواب تا به خوابش بینی ای بیخبران چه جای خواب است مرا
1 تا زلف تو شاه گشت و رخسار تو تخت افکند دلم برابر تخت تو رخت
2 روزی بینی مرا شده کشتهٔ بخت حلقم شده در حلقهٔ سیمین تو سخت
1 مهمان تو خواهم آمدن جانانا متواریک و ز حاسدان پنهانا
2 خالی کن این خانه، پس مهمان آ با ما کس را به خانه در منشانا
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما