1 پدر گفتش که فرزندست مطلوب ولی وقتی که نبود مرد معیوب
2 کسی کو مبتدی باشد درین کار گر آید هیچ فرزندش پدیدار
3 شود معیوب و پس مفعول گردد ز سرّ معرفت معزول گردد
4 ترا گر دین ابراهیم باشد بقربان پسر تعلیم باشد
1 دم مزن گر همدمی میبایدت خسته شو گر مرهمی میبایدت
2 تا در اثباتی تو بس نامحرمی محو شو گر محرمی میبایدت
1 هر شور وشری که در جهان است زان غمزهٔ مست دلستان است
2 گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است
1 ای دلم مست چشمهٔ نوشت در خطم از خط سیه پوشت
2 باد سرسبزی خطت که به لطف سر برون زد ز چشمهٔ نوشت
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند