پدر گفتش که ای مغرور از عطار نیشابوری الهی نامه 2

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

پدر گفتش که ای مغرور مانده

1 پدر گفتش که ای مغرور مانده ز اسرا رحقیقت دور مانده

2 مکن امروز ضایع زندگانی چو میدانی که تو فردا نمانی

3 ببابل می‌روی ای مرد فرتوت که سحر آموزی از هاروت و ماروت

4 هزاران سال شد کان دو فرشته نگونسارند در چَه تشنه گشته

5 وزیشان آنگهی تا آب آن چاه مسافت یک وجب نیست ای عجب راه

6 چو نتوانند خود را آب دادن کجا دَر می‌توانندت گشادن

7 چو استاد این چنین باشد پریشان که خواهد کرد شاگردیِ ایشان

8 ترا امروز بینم دیو گشته نخواهی گشت در فردا فرشته

9 مگرمرگت ببابل می‌دواند که سرگردان و غافل می‌دواند

10 اگر مرگ تو در بابل نبودی ترا این آرزو در دل نبودی

عکس نوشته
کامنت
comment