1 پدر گفت هر مس چرائی دژم نه همچون منی دلت مانده بغم
2 که این آلت من که شد ساخته نگردد همی هیچ پرداخته
1 حکیمی بد و نام او مخسنوس که دانش همی دست او داد بوس
1 گر نه مشکست از چه معنی شد سر زلفین یار ؟ مشکبوی و مشکرنگ و مشکسای و مشکبار
2 ار دل ما را ببست او خود چرا در بند شد ؟ ور قرار ما ببرد او خود چرا شد بیقرار ؟
1 آمد به سمرقند شه از رغم عدو اینک ملک مشرق بدخواهش کو
2 گریبغو و جیحونش نظر دید افزون پل بر جیحون نهاد و غل بر یبغو