برآمد بران تند از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 32

ابوالقاسم فردوسی

آثار ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی

برآمد بران تند بالا فراز

1 برآمد بران تند بالا فراز چو روی پدر دید بردش نماز

2 پدر داغ دل بود بر پای جست ببوسید و بسترد رویش به دست

3 بدو گفت یزدان سپاس ای جوان که دیدم ترا شاد و روشن‌روان

4 ز من در دل آزار و تندی مدار به کین خواستن هیچ کندی مدار

5 گرزم آن بداندیش بدخواه مرد دل من ز فرزند خود تیره کرد

6 بد آید به مردم ز کردار بد بد آید به روی بد از کار بد

7 پذیرفتم از کردگار جهان شناسندهٔ آشکار و نهان

8 که چون من شوم شاد و پیروزبخت سپارم ترا کشور و تاج و تخت

9 پرستش بهی برکنم زین جهان سپارم ترا تاج و تخت مهان

10 چنین پاسخش داد اسفندیار که خشنود بادا ز من شهریار

11 مرا آن بود تخت و تاج و سپاه که خشنود باشد جهاندار شاه

12 جهاندار داند که بر دشت رزم چو من دیدم افگنده روی گرزم

13 بدان مرد بد گوی گریان شدم ز درد دل شاه بریان شدم

14 کنون آنچ بد بود از ما گذشت غم رفته نزدیک ما بادگشت

15 ازین پس چو من تیغ را برکشم وزین کوه‌پایه سراندر کشم

16 نه ارجاسپ مانم نه خاقان چین نه کهرم نه خلخ نه توران زمین

17 چو لشکر بدانست کاسفندیار ز بند گران رست و بد روزگار

18 برفتند یکسر گروها گروه به پیش جهاندار بر تیغ کوه

19 بزرگان فزرانه و خویش اوی نهادند سر بر زمین پیش اوی

20 چنین گفت نیک‌اختر اسفندیار که ای نامداران خنجرگزار

21 همه تیغ زهرآبگون برکشید یکایک درآیید و دشمن کشید

22 بزرگان برو خواندند آفرین که ما را توی افسر و تیغ کین

23 همه پیش تو جان گروگان کنیم به دیدار تو رامش جان کنیم

24 همه شب همی لشکر آراستند همی جوشن و تیغ پیراستند

25 پدر نیز با فرخ اسفندیار همی راز گفت از بد روزگار

26 ز خون جوانان پرخاشجوی به رخ بر نهاد از دو دیده دو جوی

27 که بودند کشته بران رزمگاه به سر بر ز خون و ز آهن کلاه

28 همان شب خبر نزد ارجاسپ شد که فرزند نزدیک گشتاسپ شد

29 به ره بر فراوان طلایه بکشت کسی کو نشد کشته بنمود پشت

30 غمی گشت و پرمایگان را بخواند بسی پیش کهرم سخنها براند

31 که ما را جزین بود در جنگ رای بدانگه که لشکر بیامد ز جای

32 همی گفتم آن دیو را گر به بند بیابیم گیتی شود بی‌گزند

33 بگیرم سر گاه ایران زمین به هر مرز بر ما کنند آفرین

34 کنون چون گشاده شد آن دیوزاد به چنگست ما را غم و سرد باد

35 ز ترکان کسی نیست همتای اوی که گیرد به رزم اندرون جای اوی

36 کنون با دلی شاد و پیروز بخت به توران خرامیم با تاج و تخت

37 بفرمود تا هرچ بد خواسته ز گنج و ز اسپان آراسته

38 ز چیزی که از بلخ بامی ببرد بیاورد یکسر به کهرم سپرد

39 ز کهرمش کهتر پسر بد چهار بنه بر نهادند و شد پیش بار

40 برفتند بر هر سوی صد هیون نشسته برو نیز صد رهنمون

41 دلش بود پربیم و سر پر شتاب ازو دور بد خورد و آرام و خواب

42 یکی ترک بد نام اون گرگسار ز لشکر بیامد بر شهریار

43 بدو گفت کای شاه ترکان چین به یک تن مزن خویشتن بر زمین

44 سپاهی همه خسته و کوفته گریزان و بخت اندر آشوفته

45 پسر کوفته سوخته شهریار بیاری که آمد جز اسفندیار

46 هم‌آورد او گر بیاید منم تن مرد جنگی به خاک افگنم

47 سپه را همی دل شکسته کنی به گفتار بی‌جنگ خسته کنی

48 چون ارجاسپ نشنید گفتار اوی باید آن دل و رای هشیار اوی

49 بدو گفت کای شیر پرخاشخر ترا هست نام و نژاد و هنر

50 گر این را که گفتی بجای آوری هنر بر زبان رهنمای آوری

51 ز توران زمین تا به دریای چین ترا بخشم و بوم ایران زمین

52 سپهبد تو باشی به هر کشورم ز فرمان تو یک زمان نگذرم

53 هم اندر زمان لشکر او را سپرد کسانی که بودند هشیار و گرد

54 همه شب همی خلعت آراستند همی بارهٔ پهلوان خواستند

55 چو خورشید زرین سپر برگرفت شب تیره زو دست بر سر گرفت

56 بینداخت پیراهن مشک رنگ چو یاقوت شد مهر چهرش به رنگ

57 ز کوه اندر آمد سپاه بزرگ جهانگیر اسفندیار سترگ

58 چو لشکر بیاراست اسفندیار جهان شد به کردار دریای قار

59 بشد گرد بستور پور زریر که بگذاشتی بیشه زو نره شیر

60 بیاراست بر میمنه جای خویش سپهبد بد و لشکر آرای خویش

61 چو گردوی جنگی بر میسره بیامد چو خور پیش برج بره

62 به پیش سپاه آمد اسفندیار به زین اندرون گرزهٔ گاوسار

63 به قلب اندرون شاه گشتاسپ بود روانش پر از کین لهراسپ بود

64 وزان روی ارجاسپ صف برکشید ستاره همی روی دریا ندید

65 ز بس نیزه و تیغهای بنفش هوا گشته پر پرنیانی درفش

66 بشد قلب ارجاسپ چون آبنوس سوی راستش کهرم و بوق و کوس

67 سوی میسره نام شاه چگل که در جنگ ازو خواستی شیر دل

68 برآمد ز هر دو سپه گیر و دار به پیش اندر آمد گو اسفندیار

69 چو ارجاسپ دید آن سپاه گران گزیده سواران نیزه‌روان

70 بیامد یکی تند بالا گزید به هر سوی لشکر همی بنگرید

71 ازان پس بفرمود تا ساروان هیون آورد پیش ده کاروان

72 چنین گفت با نامداران براز که این کار گردد به مابر دراز

73 نیاید پدیدار پیروزئی نکو رفتنی گر دل افروزئی

74 خود و ویژگان بر هیونان مست بسازیم باهستگی راه جست

75 چو اسفندیار از میان دو صف چو پیل ژیان بر لب آورده کف

76 همی گشت برسان گردان سپهر به چنگ اندرون گرزهٔ گاو چهر

77 تو گفتی همه دشت بالای اوست روانش همی در نگنجد به پوست

78 خروش آمد و نالهٔ کرنای برفتند گردان لشکر ز جای

79 تو گفتی ز خون بوم دریا شدست ز خنجر هوا چون ثریا شدست

80 گران شد رکیب یل اسفندیار بغرید با گرزهٔ گاوسار

81 بیفشارد بر گرز پولاد مشت ز قلب سپه گرد سیصد بکشت

82 چنین گفت کز کین فرشیدورد ز دریا برانگیزم امروز گرد

83 ازان پس سوی میمنه حمله برد عنان بارهٔ تیزتگ را سپرد

84 صد و شست گرد از دلیران بکشت چو کهرم چنان دید بنمود پشت

85 چنین گفت کاین کین خون نیاست کزو شاه را دل پر از کیمیاست

86 عنان را بپیچید بر میسره زمین شد چو دریای خون یکسره

87 بکشت از دلیران صد و شصت و پنج همه نامداران با تاج و گنج

88 چنین گفت کاین کین آن سی و هشت گرامی برادر که اندر گذشت

89 چو ارجاسپ آن دید با گرگسار چنین گفت کز لشکر بی‌شمار

90 همه کشته شد هرک جنگی بدند به پیش صف‌اندر درنگی بدند

91 ندانم تو خامش چرا مانده‌ای چنین داستانها چرا رانده‌ای

92 ز گفتار او تیز شد گرگسار بیامد به پیش صف کارزار

93 گرفته کمان کیانی به چنگ یکی تیر پولاد پیکان خدنگ

94 چو نزدیک شد راند اندر کمان بزد بر بر و سینهٔ پهلوان

95 ز زین اندر آویخت اسفندیار بدان تا گمانی برد گرگسار

96 که آن تیر بگذشت بر جوشنش بخست آن کیانی بر روشنش

97 یکی تیغ الماس گون برکشید همی خواست از تن سرش را برید

98 بترسید اسفندیار از گزند ز فتراک بگشاد پیچان کمند

99 به نام جهان‌آفرین کردگار بینداخت بر گردن گرگسار

100 به بند اندر آمد سر و گردنش بخاک اندر افگند لرزان تنش

101 دو دست از پس پشت بستش چو سنگ گره زد به گردن برش پالهنگ

102 به لشکرگه آوردش از پیش صف کشان و ز خون بر لب آورده کف

103 فرستاد بدخواه را نزد شاه به دست همایون زرین کلاه

104 چنین گفت کاین را به پرده سرای ببند و به کشتن مکن هیچ رای

105 کنون تا کرا بد دهد کردگار که پیروز گردد ازین کارزار

106 وزان جایگه شد به آوردگاه به جنگ اندر آورد یکسر سپاه

107 برانگیختند آتش کارزار هوا تیره گون شد ز گرد سوار

108 چو ارجاسپ پیکار زان‌گونه دید ز غم پست گشت و دلش بردمید

109 به جنگاوران گفت کهرم کجاست درفشش نه پیداست بر دست راست

110 همان تیغ‌زن کندر شیرگیر که بگذاشتی نیزه بر کوه و تیر

111 به ارجاسپ گفتند کاسفندیار به رزم اندرون بود با گرگسار

112 ز تیغ دلیران هوا شد بنفش نه پیداست آن گرگ پیکر درفش

113 غمی شد در ارجاسپ را زان شگفت هیون خواست و راه بیابان گرفت

114 خود و ویژگان بر هیونان مست برفتند و اسپان گرفته به دست

115 سپه را بران رزمگه بر بماند خود و مهتران سوی خلج براند

116 خروشی برآمد ز اسفندیار بلرزید ز آواز او کوه و غار

117 به ایرانیان گفت شمشیر جنگ مدارید خیره گرفته به چنگ

118 نیام از دل و خون دشمن کنید ز تورانیان کوه قارن کنید

119 بیفشارد ران لشکر کینه‌خواه سپاه اندر آمد به پیش سپاه

120 به خون غرقه شد خاک و سنگ و گیا بگشتس بخون گر بدی آسیا

121 همه دشت پا و بر و پشت بود بریده سر و تیغ در مشت بود

122 سواران جنگی همی تاختند به کالا گرفتن نپرداختند

123 چو ترکان شنیدند کارجاسپ رفت همی پوستشان بر تن از غم بکفت

124 کسی را که بد باره بگریختند دگر تیغ و جوشن فرو ریختند

125 به زنهار اسفندیار آمدند همه دیده چون جویبار آمدند

126 بریشان ببخشود زورآزمای ازان پس نیفگند کس را ز پای

127 ز خون نیا دل بی‌آزار کرد سری را بریشان نگهدار کرد

128 خود و لشکر آمد به نزدیک شاه پر از خون بر و تیغ و رومی کلاه

129 ز خون در کفش خنجر افسرده بود بر و کتفش از جوش آزرده بود

130 بشستند شمشیر و کفش به شیر کشیدند بیرون ز خفتانش تیر

131 به آب اندر آمد سر و تن بشست جهانجوی شادان دل و تن درست

132 یکی جامهٔ سوکواران بخواست بیامد بر داور داد و راست

133 نیایش همی کرد خود با پدر بران آفرینندهٔ دادگر

134 یکی هفته بر پیش یزدان پاک همی بود گشتاسپ با درد و باک

135 به هشتم به جا آمد اسفندیار بیامد به درگاه او گرگسار

136 ز شیرین روان دل شده ناامید تن از بیم لرزان چو از باد بید

137 بدو گفت شاها تو از خون من ستایش نیابی به هر انجمن

138 یکی بنده باشم بپیشت بپای همیشه به نیکی ترا رهنمای

139 به هر بد که آید زبونی کنم به رویین دژت رهنمونی کنم

140 بفرمود تا بند بر دست و پای ببردند بازش به پرده سرای

141 به لشکر گه آمد که ارجاسپ بود که ریزندها خون لهراسپ بود

142 ببحشید زان رزمگه خواسته سوار و پیاده شد آراسته

143 سران و اسیران که آورده بود بکشت آن کزو لشکر آزرده بود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر