-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ننگ فرهادم به فرسنگ از وفا دور افگند عشق کافر شغل جان دادن به مزدور افگند
2 شادم از دشمن که از رشک گدازم در دلش نیست زخمی کز چکیدن طرح ناسور افگند
3 قربتی خواهم به قاتل کاستخوان سینه ام قرعه فالی به نام زخم ساطور افگند
4 از شهیدان ویم کز بیم برق خنجرش لرزه در حور افتد و جام از کف حور افگند
5 شرم جور خاص خاص اوست لیکن در جواب چون فروماند سخن در رسم جمهور افگند
6 چون بجوید کام تا لختی پرستاری کنم خویش را بر رختخواب ناز رنجور افگند
7 وقت کار این جنبش خلخال کاندر ساق تست حلقه رغبت به گوش خون منصور افگند
8 گر قضا ساز تلافی در خور عشرت کند آه از آن خونابه کاندر جام فغفور افگند
9 گر مسلمانی یکی بین زردهشت ست آن که او اختلافی در میان ظلمت و نور افگند
10 آمدم بر راه و غالب گرد دل می گرددم لغزش پایی که باز از جاده ام دور افگند