- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد دودش به سر درآمد و از پای درفتاد
2 مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
3 رامین چو اختیار غم عشق ویس کرد یک بارگی جدا ز کلاه و کمر فتاد
4 وامق چو کارش از غم عذرا به جان رسید کارش مدام با غم و آه سحر فتاد
5 زین گونه صد هزار کس از پیر و از جوان مست از شراب عشق چو من بیخبر فتاد
6 بسیار کس شدند اسیر کمند عشق تنها نه از برای من این شور و شر فتاد
7 روزی به دلبری نظری کرد چشم من زان یک نظر مرا دو جهان از نظر فتاد
8 عشق آمد آن چنان به دلم در زد آتشی کز وی هزار سوز مرا در جگر فتاد
9 بر من مگیر اگر شدم آشفته دل ز عشق مانند این بسی ز قضا و قدر فتاد
10 سعدی ز خلق چند نهان راز دل کنی چون ماجرای عشق تو یک یک به درفتاد