- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرامرز را گفت کای نامدار کجا مرد هند از تو گیرد فرار
2 سزد گر کنون پا به میدانی نهی که چون می نهی پا به زندان نهی
3 فرامرز یل سوی آویز شد سمند جهانگیر زو تیز شد
4 بدو گفت کای هندوی بدنژاد به مادر بزادی چه نامت نهاد
5 نبینی که دریا به موج اندر است به هر موج کآید نهنگش سر است
6 زمان بر زمین تیغ بارد همی پلنگ از شدن سر ببارد همی
7 هم اکنون یکی تیغ ریزان شود که آشوب گردان گریزان شود
8 چنین یک یک از لشکر بی شمار بدین تیغ سامی نمایم سمار
9 جهانی به یک لقمه سازد نهنگ که یک یک چنین پیشش آرد درنگ
10 بگفت این و آمد دمان و دوان برو راست کرده یکایک سنان
11 بزد نیزه وز اسب زیرش فکند گرفت و ببرد آن دلاور نهنگ