1 دور از رخ او نمی کنم رغبت باغ دارم ز تماشای گل و لاله فراغ
2 ترسم که خلد بسینه ام از گل خار آتش فکند بر جگرم لاله ز داغ
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا مرا مهر تو در دل رخ تو در نظر است دل ز غم مضطرب و دیده بخونابه تر است
2 آب چشم نگر و خون دلم ده که مرا دل بلای دگر و دیده بلای دگراست
1 من به غم خو کردهام جز غم نمیباید مرا ور ز غم ذوقی رسد آن هم نمیباید مرا
2 گر گریزانم ز خود در دشت عزلت دور نیست وحشیم جنس بنیآدم نمیباید مرا
1 مه دلاک من آیینه اهل نظر است هر زمان صید کسی کرده بشکل دگر است
2 در تمنای وصال دم تیغش همه دم عاشقان را تن چون موی بخونابه تر است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به