-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آشنایانه کشد خار رهت دامن ما گویی این بود ازین پیش به پیراهن ما
2 بی تو چون باده که در شیشه هم از شیشه جداست نبود آمیزش جان در تن ما با تن ما
3 سایه و چشمه به صحرا دم عیسی دارد اگر اندیشه منزل نشود رهزن ما
4 تا رود شکوه تیغ ستم آسان از دل بخیه بر زخم پریشان فتد از سوزن ما
5 دوست با کینه ما مهر نهان می ورزد خود ز رشک ست اگر دل برد از دشمن ما
6 می پرد مور مگر جان به سلامت ببرد تا چه برقست که شد نامزد خرمن ما
7 دعوی عشق ز ما کیست که باور نکند می جهد خون دل ما ز رگ گردن ما
8 سخن ما ز لطافت نپذیرد تحریر نشود گرد نمایان ز رم توسن ما
9 طوطیان را نبود هرزه جگرگون منقار خورده خون جگر از رشک سخن گفتن ما
10 ما نبودیم بدین مرتبه راضی غالب شعر خود خواهش آن کرد که گردد فن ما