1 پریرویان به ما کردند نظاره یکی چون ماه و باقی چون ستاره
2 کمان ابرو و مژگان تیز کردند زدند بر جان فایز چون هزاره
1 دلم را تیر مژگانت شکار است نه مجبوریست دل خود خواستار است
2 مکش از سینه فایز خدنگت که این ز آن دست و بازو یادگار است
1 به لب خال سیاهت جایگاهست شب من بدتر از خال سیاهست
2 به فایز بوسه ای زآن لب عطا کن که گر محروم می سازی گناهست
1 دلم از دست خوبان چاک چاکست تنم از هجرشان اندوهناکست
2 چو فایز خورده باشد تیر غمزه ز تیر طعنه دشمن چه باکست؟