انصاف در جبلت عالم نیامده از خاقانی شروانی غزل 20

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

انصاف در جبلت عالم نیامده است

1 انصاف در جبلت عالم نیامده است راحت نصیب گوهر آدم نیامده است

2 از مادر زمانه نزاده است هیچکس کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است

3 از موج غم نجات کسی راست کو هنوز بر شط کون و عرصهٔ عالم نیامده است

4 از ساغر زمانه که نوشید شربتی کان نوش جانگزای‌تر از سم نیامده است

5 گیتی تو را ز حادثه ایمن کجا کند؟ کورا ز حادثات امان هم نیامده است

6 دزدی است چرخ نقب‌زن اندر سرای عمر آری به هرزه قامت او خم نیامده است

7 آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ اسباب این مراد فراهم نیامده است

8 با خستگی بساز که ما را ز روزگار زخم آمده است حاصل و مرهم نیامده است

9 در جامهٔ کبود فلک بنگر و بدان کاین چرخ جز سراچهٔ ماتم نیامده است

10 خاقانیا فریب جهان را مدار گوش کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است

عکس نوشته
کامنت
comment