- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 انصاف در جبلت عالم نیامده است راحت نصیب گوهر آدم نیامده است
2 از مادر زمانه نزاده است هیچکس کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است
3 از موج غم نجات کسی راست کو هنوز بر شط کون و عرصهٔ عالم نیامده است
4 از ساغر زمانه که نوشید شربتی کان نوش جانگزایتر از سم نیامده است
5 گیتی تو را ز حادثه ایمن کجا کند؟ کورا ز حادثات امان هم نیامده است
6 دزدی است چرخ نقبزن اندر سرای عمر آری به هرزه قامت او خم نیامده است
7 آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ اسباب این مراد فراهم نیامده است
8 با خستگی بساز که ما را ز روزگار زخم آمده است حاصل و مرهم نیامده است
9 در جامهٔ کبود فلک بنگر و بدان کاین چرخ جز سراچهٔ ماتم نیامده است
10 خاقانیا فریب جهان را مدار گوش کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است