شب فغان را به در خلوت از نظیری نیشابوری غزل 256

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شب فغان را به در خلوت او باری بود

1 شب فغان را به در خلوت او باری بود ناله برچید اگر در دلش آزاری بود

2 شورش و عربده یی در شب آن زلف نبود بخت من بود اگر فتنه بیداری بود

3 خویشتن را به دم سحر بر او می بستم هر سر موی مرا با رخ و قد کاری بود

4 نه غم مدعیان بود نه آشوب ندیم گل بی خار مگو گلشن بی خاری بود

5 مصر ویران دلم را ز بس آمد شد او یوسفی بر سر هر کوچه و بازاری بود

6 بر دل خسته من بود نگاهش هرچند هر طرف جان به کف استاده خریداری بود

7 حسن و حیرت به هم افشای غرض می کردند نه غم پرسش و نی زحمت گفتاری بود

8 در وصالش اگر از من نفسی باقی بود آن نفس بر دل من حلقه زناری بود

9 این همه لاف که در قرب «نظیری » می زد دیدمش بر سر آن کوی عجب خواری بود

عکس نوشته
کامنت
comment