-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زروی لطف اگر یار در کنار نشیند عجب مدار که گل در کنار خار نشیند
2 فلک نداد از آن رهگذر بباد غبارم که آن غبار مبادش به رهگذر نشیند
3 بدل زهر که غباری نشسته بود زدودم مباد آن که ز من بر دلی غبار نشیند
4 در انتظار وفاتم نشسته بر سر اجل، گو که بیش ازین نپسندم در انتظار نشیند
5 زرشک غیر نشینم بکنج فرقت اگر نه کجا بروز چنین کس باختیار نشیند
6 زدیده روز من و روزگار من شده تیره که خود به روز من تیره روزگار نشیند
7 از آن شد اشک فشان دیده ی (سحاب) چو باران که شاید آتش این آه شعله بار نشیند