1 ای زلف تو سرمایه رسوایی ما عشق تو بهار گل شیدایی ما
2 رخسار تو شمعیست که می افروزد از پرتو او چراغ بینائی ما
1 نی دل و دین ماند نه صبر و شکیبایی مرا رفته رفته جمع شد اسباب تنهایی مرا
2 چند بر من رو نهد هر جا که باشد محنتی دل گرفت از صحبت یاران هر جایی مرا
1 منم ببادیه نیستی نهاده قدم بحرف قید ز کلک فنا کشیده رقم
2 حکیم عقل ز درک تشخصم عاجز دبیر درک در اثبات هستیم ملزم