ای ز چین و حلقهٔ زلف از اوحدی مراغه‌ای غزل 689

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

ای ز چین و حلقهٔ زلف سیاه

1 ای ز چین و حلقهٔ زلف سیاه بسته شادروان خوبی گرد ماه

2 در سر زلف تو صد لیلی اسیر در زنخدان تو صد یوسف به چاه

3 قاتلت چون سایه بر راه افگند آفتاب آنجا چه باشد؟ خاک راه

4 کس گناهی بر تو نتواند نشاند خون خلقی گر بریزی بی‌گناه

5 آه! کز شوق تومیسوزیم و نیست زهرهٔ آن کز غمت گوییم: آه!

6 صبر میورزیم و غماز آب چشم عشق می‌پوشیم و رنگ رخ گواه

7 عاقبت دودی بر وزن بر شود چند شاید داشت این آتش نگاه!

8 بی‌تو در گور آنچنان گریم که اشک از سر خاکم برویاند گیاه

9 اوحدی گر کشته شد عمر تو باد قتل درویشی چه باشد پیش شاه؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر