هستی و نیستی آیینه دیدار از اسیر شهرستانی غزل 207

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

هستی و نیستی آیینه دیدار دل است

1 هستی و نیستی آیینه دیدار دل است دو جهان یک شرر از گرمی بازار دل است

2 بیشتر از همه اسباب تجمل دارم مایه حشمت من حسرت بسیار دل است

3 بستر راحت من گشته خیال نگهی خواب آسایشم از دیده بیدار دل است

4 هر چه می گویی از آن کاسه سیه می آید دستبردی که نباید ز فلک کار دل است

5 عندلیبی است خموشی که نفس پرداز است یاد پیکان تو با غنچه گلزار دل است

6 هر چه از خاطر ما رفته سبق دانی ماست صفحه ساده ما نسخه اسرار دل است

7 آب حیوان که به خضر اینهمه منت دارد درد ته جرعه ای از ساغر سرشار دل است

8 روشن از دولت بیدار ابد چشمت اسیر دل خریدار تو و دیده خریدار دل است

عکس نوشته
کامنت
comment