- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عذر قدمت بسر توان خواست بوسی زلبت بزر توان خواست
2 گرچه تو کرم کنی ولیکن بی زر نتوان اگر توان خواست
3 درکیسه خراج مصر باید تا ازلب تو شکر توان خواست
4 بوسی برتو چه قدر دارد دانم زتو اینقدر توان خواست
5 بالای تو سرو میوه دارست این میوه ازآن شجر توان خواست
6 نی نی غلطم درین حکایت ازسرو کجا ثمر توان خواست
7 ازمعدن اگر چه هیچ ندهند عیبی نبود گهر توان خواست
8 گنج از (تو) توقع است مارا آنرا زکدام در توان خواست
9 وآنچ ازدر تو رسد بدرویش هرگز زکسی دگر توان خواست