سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی
سحاب اصفهانی

مگر زناز بر افشانده از سحاب اصفهانی قصیده 10

قصیده 10 ام از 411 قصاید

مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27

1 مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل که عالمی است معطر زبوی آن کاکل

2 به زلف وکاکل او بسته زان دل و جانم که بوی دل دهدش زلف و عطر جان کاکل

3 بسان بید موله فراز لاله و گل به گلستان رخش گشته سایبان کاکل

4 عیان شود زنقاب سحاب گوئی مهر چو در کله کند از روی خود نهان کاکل

5 چه حاجتش به حریر و قصب که بر سرو بر پرند پوشش آن زلف و پرنیان کاکل

6 هوای چاه زنخدان او گرفت دلم زسادگی و به او داد ریسمان کاکل

7 پرید گرد سرش مرغ دل بسی حیران گزید عاقبت از بهر آشیان کاکل

8 به فرق کاکل او هر که دید گفت عیان که شد به فرق مه چارده عیان کاکل

9 در این چمن خردش سرو بوستان خواندی به فرق داشتی ار سرو بوستان کاکل

10 خط جوان به رخش خواند کاکلش را پیر به پیچ و تاب فتادش به فرق زان کاکل

11 به پیچ و تابم چون موی او که رویش را گرفته تنگ به بر زلف و در میان کاکل

12 حدیث زلفش نگفت شانه از غیرت نهاد ناگهش انگشت بر دهان کاکل

13 سپهر جود محمد حسین خان که سزد به دستش ابلق چرخ سبکعنان کاکل

14 عبیر ریزد از کاکلش مگر سوده است به خاک پای سمند خدایگان کاکل

15 دلاوری که به فرقش همی بر افشاند لوای فتح به هر رزم چتر سان کاکل

16 سر کرام که بر فراق او همی نازد کلاه مجد چو بر فرق دلبران کاکل

17 ایا رفیع جنابی که آسمان ساید چو بندگان شب و روزت بر آستان کاکل

18 تو تا به فرق زمین پا نهاد ه ای زیبد که از تفاخر سر ساید بر آستان کاکل

19 زیمن تربیتت روید از زمین سنبل اگر فشاند دهقان به خاکدان کاکل

20 خدایگانا چو من به طنز یاری گفت قصیده ئیست فلان را ردیف آن کاکل

21 قصیده نغزو مردف بسی توان گفتن ردیف کردنش اما نمیتوان کاکل

22 من این قصیده به مدح تو گفتم و کردم ردیف آنهمه از بهر امتحان کاکل

23 زبس به ناخن فکرت زدم به کاکل چنگ چو تار چنگ زدستم کند فغان کاکل

24 همیشه تا که به بزم است عنبر افشان زلف مدام تا که به رزم است خونچکان کاکل

25 ولیت را بود از غالیه چو سنبل زلف عدوت را بود از خون چو ارغوان کاکل

26 دو نوگلند که روشن ستاره اند و بود همیشه پاک زگرد ملالشان کاکل

27 یکی رباید از تارک سما اکلیل یکی گشاید از فرق فرقدان کاکل

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل

شاعر شعر مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل چه کسی است ؟

شاعر شعر مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل سحاب اصفهانی می باشد.

شعر مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 13 سروده شده است.

قالب شعر مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل چیست ؟

قالب شعر مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل قصیده است

مضمون اصلی شعر مگر زناز بر افشانده دلستان کاکل چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر باحال, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر باحال, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
سحاب اصفهانی

مگر زناز بر افشانده از سحاب اصفهانی قصیده 10

قصیده 10 ام از 411 قصاید
بنر