مگر سنگ و کلوخی از عطار نیشابوری الهی نامه 4

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

مگر سنگ و کلوخی بود در راه

1 مگر سنگ و کلوخی بود در راه بدریائی در افتادند ناگاه

2 بزاری سنگ گفتا غرقه گشتم کنون با قعر گویم سرگذشتم

3 ولیکن آن کلوخ از خود فنا شد ندانم تا کجا رفت و کجا شد

4 کلوخ بی زبان آواز برداشت شنود آوازِ او هر کو خبر داشت

5 که از من در دو عالم من نماندست وجودم یک سر سوزن نماندست

6 ز من نه جان و نه تن می‌توان دید همه دریاست، روشن می‌توان دید

7 اگر همرنگ دریا گردی امروز شوی در وی تو هم دُرّ شب افروز

8 ولیکن تا تو خواهی بود خود را نخواهی یافت جان را و خرد را

عکس نوشته
کامنت
comment