-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر تیر جفای یار پر در بسترم دارد که امشب خواب راحت راه بر چشم ترم دارد
2 محبت اینقدر دارد به قتلم کز پس مردن به جای خشت تیغش دست در زیر سرم دارد
3 مرا سوزاند و دست از دامن من دل برنمیدارد هنوز آن برق جولان کار با خاکسترم دارد
4 مراد دل بود پیمانهای از گردش چشمش وگرنه اینقدر خونی که خواهد ساغرم دارد
5 به قربان تو، بیکس نیستم در کنج تنهایی همان تیغ تو گاهی راه پایی بر سرم دارد
6 چو خار آشیان آن رشک طاووس از ره شوخی گهی در زیر پا گاهی به زیر شهپرم دارد
7 مرا چون سوختی بوی عبیر از کلبهام بشنو همان خال تو دود عنبرین در مجمرم دارد
8 چو باقی دار دیوانم به دور خطّ او قصاب که حسن کافرستانش حساب دفترم دارد