- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر سلطان دین محمود پیروز سپه را خواست دادن عرض یک روز
2 نبود آنجایگه حاضر ایاسش طلب میکرد شاه حق شناسش
3 کسی شاه از برای او فرستاد که شاه اینجا برای تو باستاد
4 بیا کاینجایگه عرض سپاهست غرض زین عرض آن روی چو ماهست
5 رسول شاه رفت و گفت این راز جوابش داد ایاز سیمبر باز
6 روان شد مرد تا نزدیکِ محمود شهش گفتا ندیدی روی مقصود
7 چنین گفت او که دیدم مینیاید جوابی زو شنیدم مینیاید
8 بدو گفتم بیا چون شاهِ پیروز سپه را عرض خواهد داد امروز
9 مرا گفتا بگو با شاهِ گُربز که کس معشوق ندهد عرض هرگز
10 مرا گر عرض خواهی داد و گرنه مده جز عرضهٔ خویش و دگر نه