- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر بیهوده هان ای موش خاموش چو افتادی در آتش در همی جوش
2 خلاف شرع و دین کردی شدی مست اگر خونت بریزم جای آن هست
3 مرا استاد پندی داد نیکو کز آن پند آمدم فرخنده مه رو
4 مرا گفتا که تو بیرون مبر سر اگر فیلی و خصم از پشه کمتر
5 مشو ایمن که کم یا بیش گردد زنیش او ترا دل ریش گردد
6 مشو از فکر او ایمن که ناگاه در اندازد ترا از مکر در چاه
7 نکردم پند استادان فراموش مرا آن پند شد چون حلقه در گوش
8 ببر از من امید رستگاری بجز مردن دگر کاری نداری
9 نخواهی رستگار آمد ز دستم که بسیاری کمین تو نشستم