-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جز نام صنم نقش مکن لوح جبین را تا چپ نکنی راست نخوانند نگین را
2 از شوق شهیدان حریم سر کویش چون دانه در آغوش نگنجند زمین را
3 پیداست رهایی من از ضعف وجودم ره زود به سر می رسد آواز حزین را
4 من دام به نخجیرگه انداخته بودم شیر آمد و بگرفت ز من دام و کمین را
5 آبی به رخ از آبله گفتم برسانم وادی به رهم ریخت تف آبله چین را
6 با تیغ به تسلیمم و با خصم به شفقت با مهر بدل ساختم از عشق تو کین را
7 بیرون نهم از خویش اگر پای «نظیری » یک پایه فروتر بنهم عرض برین را