هرچه جز عشقش مرا عار است از طغرل احراری غزل 180

طغرل احراری

آثار طغرل احراری

طغرل احراری

هرچه جز عشقش مرا عار است و بس

1 هرچه جز عشقش مرا عار است و بس مدعا از یاری‌ام یار است و بس

2 نیست بار دیگری بر دوش من قامت خم زیر این بار است و بس!

3 کی رسم در وصل او از بخت بد پیش رویم بس که دیوار است و بس؟!

4 آنقدر در عشق او خون شد دلم اشک من چون دانه نار است و بس

5 نیست کاری در جهان جز عاشقی کارهای دهر بیکار است و بس!

6 جان شیرین می‌کند در بیستون قسمت فرهاد کوهسار است و بس!

7 پیش چشم عاشق مجنون ما کوه و صحرا جمله هموار است و بس!

8 نیست حق دعوای هر کس در جهان یک سر منصور بر دار است و بس!

9 بی‌سبب کی می‌رود موسی به تور؟! مطلبش یک عرض دیدار است و بس!

10 حلقه‌های کفر زلفش دم به دم برهمن را تار زنار است و بس

11 گفت هر کس دید چشم و ابرویش در رواق کعبه معمار است و بس

12 مدعا حاصل نشد از باغ دهر جای گل در دشت من خار است و بس

13 طره‌اش هرگه که بر دوش افکند در نظر چون حلقه مار است و بس

14 حبذا طغرل که بیدل گفته است چشم وا کن شش جهت یار است و بس

عکس نوشته
کامنت
comment