دل همه دیده شد و دیده همه دل از شمس مغربی غزل 68

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

دل همه دیده شد و دیده همه دل گردید

1 دل همه دیده شد و دیده همه دل گردید تا مراد دل و دیده ز تو حاصل گردید

2 به امیدی که رسد موجی از آن بحر بدل سالها ساکن آن لجّه و ساحل گردید

3 منزلی به ز دل و دیده من هیچ نیافت ماه من گرچه بسی گرد منازل گردید

4 دل که دیوانه زنجیر سر زلف تو بود هم بزنجیر سر زلف تو عاقل گردید

5 عاقبت یافت در آن بند سلاسل آرام سالها گرچه در آن بند و سلاسل گردید

6 مکر و دستان و فریب و حیل پیر خرد پیش نیرنگ و فسونهای تو باطل گردید

7 پرده بردار ز رخ تا که روان حل گردد هرچه بر من ز سر زلف تو مشکل گردید

8 گر دلم آینه کامل رخسار تو نیست عکس انوار رخت را بچه قابل گردید

9 روی با روی تو آورد، از آن مقبل شد هم ز اقبال رخ تست که مقبل گردید

10 هر که از کامل ما یافت نظر کامل شد مغربی از نظر اوست که کامل گردید

عکس نوشته
کامنت
comment