همه محروم و ازو دست کسی دور نبود از کلیم غزل 328

کلیم

کلیم

کلیم

همه محروم و ازو دست کسی دور نبود

1 همه محروم و ازو دست کسی دور نبود کس ندیدم که درین میکده مخمور نبود

2 فقر و روشندلی آئینه رخسار همند هیچ ویرانه ندیدم که پر نور نبود

3 دلم از کاوش مژگان تو از سینه گریخت جای آسایش در خانه زنبور نبود

4 من درین میکده پیش قدحی بنشستم که سرش بسته تر از کاسه طنبور نبود

5 خط اگر سرکشد از خطه حسن تو مرنج که بفرمان سلیمان هم این مور نبود

6 شعله داغ برونم بدرون نور نداد شمع تربت سبب روشنی کور نبود

7 تا تبسم بدلم مشت نمک می پاشد چشم داغم بره مرهم کافور نبود

8 حال سوز دل ما یار ندانست کلیم از سیه بختی در آتش ما نبور نبود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر