- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرگهم در دل خیال آن قد موزون نشست در جگر صد ناوک غیرت مرا افزون نشست
2 شب خیال قامتت از دیده تر میگذشت تا به گردن همچو شاخ ارغوان در خون نشست
3 ناقه محملنشین یک بار راهی گم نکرد عمرها مجنون به این امید در هامون نشست
4 در میان عاشق و معشوق قاصد رسم نیست کوهکن شد باخبر شیرین چو بر گلگون نشست
5 آب و آتش را به هم یک جای نتوان داشتن عشق چون زد خیمه در دل جان ز تن بیرون نشست
6 یک قفس جای دو بلبل نیست ای لیلیوشان تا من از دامان صحرا خاستم، مجنون نشست
7 اینقدر دانم که جان بر دل گرانی میکند نیستم آگه که پیکان تو در دل چون نشست
8 پیش دشمن روی جانان سیر نتوانست دید قدسی امشب العطش گو، بر لب جیحون نشست