هرگهم در دل خیال آن قد موزون از قدسی مشهدی غزل 130

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

هرگهم در دل خیال آن قد موزون نشست

1 هرگهم در دل خیال آن قد موزون نشست در جگر صد ناوک غیرت مرا افزون نشست

2 شب خیال قامتت از دیده تر می‌گذشت تا به گردن همچو شاخ ارغوان در خون نشست

3 ناقه محمل‌نشین یک بار راهی گم نکرد عمرها مجنون به این امید در هامون نشست

4 در میان عاشق و معشوق قاصد رسم نیست کوه‌کن شد باخبر شیرین چو بر گلگون نشست

5 آب و آتش را به هم یک جای نتوان داشتن عشق چون زد خیمه در دل جان ز تن بیرون نشست

6 یک قفس جای دو بلبل نیست ای لیلی‌وشان تا من از دامان صحرا خاستم، مجنون نشست

7 اینقدر دانم که جان بر دل گرانی می‌کند نیستم آگه که پیکان تو در دل چون نشست

8 پیش دشمن روی جانان سیر نتوانست دید قدسی امشب العطش گو، بر لب جیحون نشست

عکس نوشته
کامنت
comment