- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 همه اهل مشکو ز جا خواستند میان را به خدمت بیاراستند
2 کنیزان سیمین بر سر و قد غلامان مه طلعت با خرد
3 ز رخسارشان ماه تابان خجل ز رفتارشان سر و بستان به گل
4 بگفتند کای بانوی کامجوی از این پس دل غمگساران مجوی
5 بگفتند کای ماه گل چهر ما چرا دیده پوشیدی از مهر ما
6 چسان بی فروغت بمانیم ما شکیب از تو کی می توانیم ما