1 هر دم زبان مرده همی گوید این سخن لیکن تو گوش هوش نداری که بشنوی
2 دل در جهان مبند که دوران روزگار هر روز بر سری نهد این تاج خسروی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 این باد بهار بوستان است یا بوی وصال دوستان است
2 دل میبرد این خط نگارین گویی خط روی دلستان است
1 چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
2 سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
1 بی تو حرام است به خلوت نشست حیف بود در به چنین روی بست
2 دامن دولت چو به دست اوفتاد گر بهلی بازنیاید به دست
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **