بی گهان شد از جلال الدین محمد مولوی غزل 2799

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری

1 بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری آتشی اندرزنی از سوی مه در مشتری

2 منگر آخر سوی روزن سوی روی من نگر تا ز روی من به روزن‌های غیبی بنگری

3 روی زرینم به هر سو شش جهت را لعل کرد تا ز لعل تو بیاموزید رویم زرگری

4 شش جهت گوساله‌ای زرین و بانگش بانگ زر گاوکان بر بانگ زر مستان سحر سامری

5 شیرگیرا گاو و گوساله به بانگ زر سپار چونک شیر و شیرگیر جام صرف احمری

6 دشمن اسلام زلف کافرت ما را بگفت دور شو گر مؤمنی و پیشم آ گر کافری

7 گفتمش این لاف‌ها از شمس تبریزیستت گفت آری و برون آورد مهر دلبری

عکس نوشته
کامنت
comment