1 هر وقت که بر من آن پسر میگذرد دانی که ز شوقم چه به سر میگذرد؟
2 گو هر سخن تلخ که خواهی فرمای آخر به دهان چون شکر میگذرد
1 علی قلبی العدوان من عینی التی دعته الی تیه الهوی فاضلت
2 مسافر وادی الحب لم یرج مخلصا سلام علی سکان ارضی و خلتی
1 شنیدم که وقتی گدازادهای نظر داشت با پادشازادهای
2 همیرفت و میپخت سودای خام خیالش فرو برده دندان به کام
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت