- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر وقت ز آشیانه خود یاد میکنم نفرین به خانواده صیاد میکنم
2 یا در غم اسارت جان میدهم به باد یا جان خویش از قفس آزاد میکنم
3 شاد از فغان من دل صیاد و من بدین دلخوش که یکدلی به جهان شاد میکنم
4 جان میکنم چو کوهکن از تیشه خیال بدبختی از برای خود ایجاد میکنم
5 شد سرد آتش دل و خشکید آب چشم ای آه آخر از تو ستمداد میکنم
6 با خرقهای که پیر خرابات ننگ داشت وامش کند به باده، من ارشاد میکنم
7 گه اعتدال و گاه دمکرات من بهر جمعیت عضو و کار ستبداد میکنم
8 با زلف یار تا سر و کارم بود چه غم بیکار اگر بمانم افساد میکنم
9 من بیخبر ز خانه خود چون سر خری بر هر دری، که مملکت آباد میکنم
10 اندر لباس زهد چو ره میزنم به روز با رهزنان شب ز چه ایراد میکنم
11 سرشارم هر شب از می ولیک از خماریش هر بامداد ناله و فریاد میکنم
12 درس آنچه خواندهام همه از یاد میرود یاد هر که از شکنجه استاد میکنم
13 شاید رسد به گوش معارف صدای من زانست عارف، این همه بیداد میکنم