هردم از عشق تو حال من دگرگون از سیف فرغانی غزل 246

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

هردم از عشق تو حال من دگرگون می‌شود

1 هردم از عشق تو حال من دگرگون می‌شود وز غمت ای دل‌ستان جان را جگر خون می‌شود

2 آن عجب نبود که شوریده شوم دیوانه‌وار عاقل از عشق تو گر لیلی‌ست مجنون می‌شود

3 دوستدار عاشقان تو هم از عشاق تست چون درآمیزد به جیحون قطره جیحون می‌شود

4 تا شفا یابند از بیماری دل جمله را همچو طب بوعلی درد تو قانون می‌شود

5 شهسواران ترا در آخر پر کاه خاک اسب پرورده بشیر گاو گردون می‌شود

6 دست اندر آستین گوی از سلاطین می‌برد پای در دامان و از کونین بیرون می‌شود

7 زاهدان از عاشقان دورند از بهر بهشت مرد نازل مرتبه از همت دون می‌شود

8 گر کند عاشق به سوی پستی دنیا نظر رفع عیسی در حق او خسف قارون می‌شود

9 دل درین (ره) زد قدم جان ماند تنها گفتمش صبر کن تا بنگری کاحوال او چون می‌شود

10 کس نمی‌داند که اندر کارگاه حکم دوست آدم از چه مجتبی و ابلیس ملعون می‌شود

11 سیف فرغانی به عشق از خویشتن یابد خلاص ما راز سوراخ خود بیرون به افسون می‌شود

عکس نوشته
کامنت
comment