- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر دم بگوشه ای ز خیالت وطن گرفت عشق تو اختیار دل از دست من گرفت
2 گفتم ز سیر باغ گشاید مگر دلم گل بی تو خوش نبود دلم در چمن گرفت
3 در بزم روزگار بسان سبوی می باید بهر دو دست سر خویشتن گرفت
4 دوری زمردمان نه همین شرط عزلتست باید ز خود کناره درین انجمن گرفت
5 از سوز عشق نیست مرا شکوه ای طبیب دل همچو شمع، کام خود، از سوختن گرفت