هر دم بگوشه ای ز خیالت وطن از طبیب اصفهانی غزل 30

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

هر دم بگوشه ای ز خیالت وطن گرفت

1 هر دم بگوشه ای ز خیالت وطن گرفت عشق تو اختیار دل از دست من گرفت

2 گفتم ز سیر باغ گشاید مگر دلم گل بی تو خوش نبود دلم در چمن گرفت

3 در بزم روزگار بسان سبوی می باید بهر دو دست سر خویشتن گرفت

4 دوری زمردمان نه همین شرط عزلتست باید ز خود کناره درین انجمن گرفت

5 از سوز عشق نیست مرا شکوه ای طبیب دل همچو شمع، کام خود، از سوختن گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment