- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد صد کاروان عالم اسرار بگذرد
2 مست شراب و خواب و جوانی و شاهدی هر لحظه پیش مردم هشیار بگذرد
3 هر گه که بگذرد بکشد دوستان خویش وین دوست منتظر که دگربار بگذرد
4 گفتم به گوشهای بنشینم چو عاقلان دیوانهام کند چو پری وار بگذرد
5 گفتم دری ز خلق ببندم به روی خویش دردیست در دلم که ز دیوار بگذرد
6 بازار حسن جمله خوبان شکستهای ره نیست کز تو هیچ خریدار بگذرد
7 غایب مشو که عمر گران مایه ضایعست الا دمی که در نظر یار بگذرد
8 آسایشست رنج کشیدن به بوی آنک روزی طبیب بر سر بیمار بگذرد
9 ترسم که مست و عاشق و بیدل شود چو ما گر محتسب به خانه خمار بگذرد
10 سعدی به خویشتن نتوان رفت سوی دوست کان جا طریق نیست که اغیار بگذرد