مرا هرگه که پندی می‌دهد از فضولی بغدادی غزل 123

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

مرا هرگه که پندی می‌دهد با چشم تر ناصِح

1 مرا هرگه که پندی می‌دهد با چشم تر ناصِح نهال محنتم را می‌دهد آب دگر ناصح

2 بس است این سوز در من گر نصیحت نشنود زین بس به دم هردم نسازد آتشم را تیزتر ناصح

3 مرا گوید که مردم را به افغان درد سر کم ده نمی‌دانم چه حاصل می‌کند زین درد سر ناصح

4 نصیحت می‌کند کز خلق پنهان دار دردت را ندارد غالبا از درد پنهانم خبر ناصح

5 به پند ناصح از خون جگر خوردن نگردم بس ز من از من بتر صد داغ دارد بر جگر ناصح

6 گشود از پند سیل خونم از مژگان نمی‌دانم زبان بگشاد یا زد بر رک دل نیشتر ناصح

7 فضولی راحتی گر بایدت از موج خون سدی ببند اطراف خود تا کم کند سویت گذر ناصح

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر