-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرگه روم از خویش به سودای وصالش توفان کند از گرد رهم بوی خیالش
2 خواندند بهکوثر ز لب یار حدیثی از خجلت اظهار عرقکرد زلالش
3 رنگیکه دمید از چمن وحشت امکان بستند همان نامهٔ پرواز بهبالش
4 از کلفت آیینهٔ عشاق حذر کن بر جلوه اثر میکند افسون ملالش
5 عمری که ز جیبش شرر خسته نخندد بگذار که پامال کند گردش مالش
6 تحریک زبان صرفهٔ بیمغز ندارد سررشتهٔرسواییکوس است دوالش
7 درویش همان قانع آهنگ خموشیست همکاسهٔ چینی نتوان یافت سفالش
8 کلکی که به سر منزل معنیست عصایم صد شمع توان ریختن از رشتهٔ نالش
9 از مکر فلک اینهمه غافل نتوان زیست چین حسدی هست در ابروی هلالش
10 بیدل به قفس کردهام از گلشن امکان رنگیکه نه پرواز عیانست و نه بالش