- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر کآتش من دارد او خرقه ز من دارد زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد
2 نفس ار چه که زاهد شد او راست نخواهد شد ور راستیی خواهی آن سرو چمن دارد
3 جانیست تو را ساده نقش تو از آن زاده در ساده جان بنگر کان ساده چه تن دارد
4 آیینه جان را بین هم ساده و هم نقشین هر دم بت نو سازد گویی که شمن دارد
5 گه جانب دل باشد گه در غم گل باشد ماننده آن مردی کز حرص دو زن دارد
6 کی شاد شود آن شه کز جان نبود آگه کی ناز کند مرده کز شعر کفن دارد
7 میخاید چون اشتر یعنی که دهانم پر خاییدن بیلقمه تصدیق ذقن دارد
8 مردانه تو مجنون شو و اندر لگن خون شو گه ماده و گه نر نی کان شیوه زغن دارد
9 چون موسی رخ زردش توبه مکن از دردش تا یار نعم گوید کر گفتن لن دارد
10 چون مست نعم گشتی بیغصه و غم گشتی پس مست کجا داند کاین چرخ سخن دارد
11 گر چشمه بود دلکش دارد دهنت را خوش لیکن همه گوهرها دریای عدن دارد