هر کآتش من از جلال الدین محمد مولوی غزل 626

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

هر کآتش من دارد او خرقه ز من دارد

1 هر کآتش من دارد او خرقه ز من دارد زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد

2 نفس ار چه که زاهد شد او راست نخواهد شد ور راستیی خواهی آن سرو چمن دارد

3 جانیست تو را ساده نقش تو از آن زاده در ساده جان بنگر کان ساده چه تن دارد

4 آیینه جان را بین هم ساده و هم نقشین هر دم بت نو سازد گویی که شمن دارد

5 گه جانب دل باشد گه در غم گل باشد ماننده آن مردی کز حرص دو زن دارد

6 کی شاد شود آن شه کز جان نبود آگه کی ناز کند مرده کز شعر کفن دارد

7 می‌خاید چون اشتر یعنی که دهانم پر خاییدن بی‌لقمه تصدیق ذقن دارد

8 مردانه تو مجنون شو و اندر لگن خون شو گه ماده و گه نر نی کان شیوه زغن دارد

9 چون موسی رخ زردش توبه مکن از دردش تا یار نعم گوید کر گفتن لن دارد

10 چون مست نعم گشتی بی‌غصه و غم گشتی پس مست کجا داند کاین چرخ سخن دارد

11 گر چشمه بود دلکش دارد دهنت را خوش لیکن همه گوهرها دریای عدن دارد

عکس نوشته
کامنت
comment