1 هر شب غم تو به مه اشارتکُنَدَم وز چشم پر آب خواب غارت کندم
2 یک شب نگذارد که کنم دیده فراز چندان که خیال تو زیادت کندم
1 با من امروز آن شکر لب را زبانی دیگرست وز لطافت بر زبان او نشانی دیگرست
2 نوبرم هر روز داد از بوستان مهر خویش نوبری کامروز داد از بوستانی دیگرست
1 ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما به دلبری دل ما را همی زنی یغما
2 چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به