- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر شب ز عشق روی تو این چشم لعبت باز من در خون نشیند، تا کند چون روز روشن راز من
2 از دیده گر در پیش دل سیلی نرفتی هر نفس آتش به جانم در زدی این آه برقانداز من
3 من شرح دل پرداز خود برخی فرستم پیش تو لیکن تو کمتر میکنی گوشی به دل پرداز من
4 بالم به سنگ سر کشی بشکستی ای سیمین بدن ورنه کجا خالی شدی کوی تو از پرواز من؟
5 برخاستی تا: خون من در پای خود ریزی دگر ای آرزوی دل، دمی بنشین و بنشان آز من
6 پروانهوارم سوختی، ای شمع وز رخسار تو نه پرتوی بر حال دل، نه بوسهای در گاز من
7 از بس که نالد اوحدی در حسرت دیدار تو پر شد جهان ز آوازه عشق بلند آواز من