هر شب از هجر تو تا روز نمی یارم از جلال عضد غزل 56

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

هر شب از هجر تو تا روز نمی یارم خفت

1 هر شب از هجر تو تا روز نمی یارم خفت با کسی واقعه خویش نمی یارم گفت

2 زیر پهلوی هر آن کس که پُر از خار بود همه شب هیچ شکی نیست که نتواند خفت

3 هر یک از تار مژه قطره آبی دارد این چنین گوهر پاکیزه به الماس که سفت

4 خون دل دیده چو بر چهره چکاند گویم بازم از این دل دیوانه گلی نو بشکفت

5 بختم از نرگس پرخواب تو شد اندر خواب یا ز آشفتگی زلف سیاهت آشفت

6 خاک کوی تو دریغ است که بر باد رود جز به مژگان نتوان خاک سر کوی تو رُفت

7 مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان بر گل تیره نشاید رخ خورشید نهفت

8 ای عزیزان! من اگر صبر ندارم از دوست صبر از جان نتوان کرد مدارید شگفت

9 تا جلال از تو جدا گشت به جان نالان است آه از آن بلبل نالان که شود طاق از جفت

عکس نوشته
کامنت
comment