1 هر لحظه مها پیش خودم میخوانی احوال همی پرسی و خود میدانی
2 تو سرو روانی و سخن پیش تو باد میگویم و سر به خیره میجنبانی
1 نشانت کی جوید که تو بینشانی مکانت کی یابد که تو بیمکانی
2 چه صورت کنیمت که صورت نبندی که کفست صورت به بحر معانی
1 بار دیگر ملتی برساختی برساختی سوی جان عاشقان پرداختی پرداختی
2 بار دیگر در جهان آتش زدی آتش زدی تا به هفتم آسمان برتاختی برتاختی
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به