هر لحظه‌ام بتان به غمی آشنا از قدسی مشهدی غزل 183

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

هر لحظه‌ام بتان به غمی آشنا کنند

1 هر لحظه‌ام بتان به غمی آشنا کنند ترسم که رفته‌رفته مرا بی‌وفا کنند

2 آنها که خار دیده و گل‌گل شکفته‌اند گر ناوکی رسد ز تو دانی چه‌ها کنند

3 کی با درازی شب هجران وفا کند آن عمر هم که وعده به روز جزا کنند

4 داد از شب فراق که آخر نمی‌شود صد روز محشرش گر از آخر جدا کنند

5 آیینه خواستی و ندانند عاشقان چون دیده را به حیله در آیینه جا کنند

6 گویا که قبله ابروی بت شد که زاهدان در هر نماز سجده شکری ادا کنند

7 در دامم اضطراب نه از بیم کشتن است ترسم از آنکه صید زبون را رها کنند

8 تا نبود از شمار تماشاییان برون خوبان به چشم آینه هم توتیا کنند

9 نشنیده‌اند اجر شهیدان تیغ عشق آنها که یاد چشمه آب بقا کنند

10 قومی که سر دریغ ز دشمن نداشتند با دوستان مضایقه در جان کجا کنند

11 دست امید باز ندارم ز دامنت پیراهن حیات مرا گر قبا کنند

12 داغم ازین زیان که چرا اهل کاروان یوسف برند جانب مصر و رها کنند

13 شاید ز عیبجویی بیگانه وا رهم کاش اندکی به عیب خودم آشنا کنند

14 قدسی مریض عشق کجا و شفا کجا راضی مشو که درد دلت را دوا کنند

عکس نوشته
کامنت
comment