1 هر آینهٔ که در نظر می گذرد تمثال جمال او نظر می نگرد
2 تمثال خیالیست و لیکن ذاتش در آینه تمثال به ما می نگرد
1 در راه خدا بسی دویدیم تا باز به خدمتش رسیدیم
2 در هر برجی چو شاهبازی پرواز کنان روان پریدیم
1 از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست بر دوش چلیپائی خوش جام مئی بر دست
2 کفر سر زلف او غارتگر ایمان است قصد دل و دینم کرد ایمان مرا برده است
1 گر در این بحر آشنا یابی عین ما را به عین ما یابی
2 دردمندی اگر دوا جوئی درد می نوش تا شفا یابی