هر دم آرایش آن عارض از بابافغانی شیرازی غزل 425

1 هر دم آرایش آن عارض چون گل کشدم گه در گوش گهی رشته ی کاکل کشدم

2 از تجمل نکند بر من درویش نگاه آه از آنروز کزین ناز و تجمل کشدم

3 نتوان دید که زلفش دگری باز کند ور ببندم نظر از دور تحمل کشدم

4 من خود از کشتنیانم بهمه حال ولی نه چنان نیز که بی فکر و تأمل کشدم

5 آه از آن شوخ که با مردم بیگانه مدام می کند همنفسی تا بتغافل کشدم

6 من اگر جان بدهم، جای رقیبم ندهد چکنم گر نکنم سعی تنزل کشدم

7 نالد از درد فغانی و مرا دیده پر آب چون نگریم که وفا نامه ی بلبل کشدم