هر جلوه که در دیده ما از اسیر شهرستانی غزل 858

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

هر جلوه که در دیده ما کرده سلامی

1 هر جلوه که در دیده ما کرده سلامی هر ناله که از خاطر ما رفته پیامی

2 بی گمشدگی رهبر آشفته دماغان ای کثرت وحدت بنگویی که کدامی

3 در هر قدمم شوق به صحرای دگر بود در وادی مقصد نه مقیمی نه مقامی

4 بادا نمک حیرت جاوید حلالم در چهره چه زیبایی و در قد چه تمامی

5 رفتم ز خود اما تو نرفتی ز خیالم غمهای تو افکنده به سودای دوامی

6 آتشکده ها شبنم افسردگیم نیست چون من نتوان یافت به صد میکده خامی

7 مژگان به دلم چون رقم گریه نویسد با خم چه کند حوصله گمشده نامی

8 این قافله شرمندگی خضر چه داند هر گمشده پیدایی و هر مرحله گامی

9 بیچاره اسیر تو که دیده است در این باغ هر گردی و مردی و نسیمی و مشامی

عکس نوشته
کامنت
comment