- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست نتوان گفت که در قالب او جانی هست
2 باز جستیم و نشد روشن ازین چار کتاب آیت این نمک و لطف که در شانی هست
3 دیو را درد تو در کار کشد، زانکه به حسن تو پری داری، اگر مهر سلیمانی هست
4 تا جهان پرده برانداخت ز روی تو، بریخت زنگ هر نقش که بر صفهٔ ایوانی هست
5 هر طرف باغی و هر گوشه بهشتی باشد خانهای را که در و مثل تو رضوانی هست
6 مدعی گر ز رخت معجزه خواهد، بنمای با که روشنتر ازین حجت و برهانی هست؟
7 هم تو باشی به تناسخ که: دگر باز آیی دیدن مثل ترا هیچ گر امکانی هست
8 بیخیال تو شبی دیدهٔ ما خواب نکرد با کسی گرچه نگفتیم که: مهمانی هست
9 از تنور دل ما دود برآید، بدو چشم مگر این نوح ندانست که: توفانی هست؟
10 اگر، ای سایهٔ رحمت، نظری خواهی کرد نقد را باش، که محتاجم و حرمانی هست
11 که پسندد که: به درد تو در آییم از پای؟ دست ما گیر، اگرت مکنت درمانی هست
12 تو به دندان منی، از همه خوبان، گر چه اوحدی را نتوان گفت که: دندانی هست